parsiblog وقت اضافه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























وقت اضافه

من تا یه مدت نیستم ولی هرکسی میا نظر بده خواهشا کامل معرفی کنه ممنون میشم


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/26ساعت 12:17 صبح توسط hasti نظرات ( ) |

خسته ام!

خسته ام از کلمه ی خسته!از این کلمه که توش پر الکترونه!من دوست دارم زندگیم خنثی باشه هم الکترون داشته باشه هم پروتون!

یکی که زندگیش پر پروتونه اومده داره پروتونای زندگیه منو دفع میکنه بار زندگیم منفی شده !گریه‌آور


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 9:46 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

اگه میبینی بی کسم ,حساب داشتن تو بود

 اگه بهت نمیرسم,فقط دوست داشتن تو بود                  

اگه واسه دیدن تو به هر دری زدم نشد

هر چی میخواستم عشقتو از سربه در کنم نشد

جواب بیقراریام فقط یه قصه بودو بس

نه همدمی مونده برام نه همزبون و همنفس

انگار که دنیا واسه من یه خواب دیگه دیده بود

تو صف در به در شدن نوبت من رسیده بود

حالا منو یه دل پر از غم و درد

دلی که جز تو به کسی وفا نکرد

اسیر کابوس شب سیاه شدی

اسیر موندن تو این دنیای سرد

حالا که ازچشمهای من اشک میباره

حالا که دنیا سر به سرم میذاره

دلم بهم میگه آخه گریه چرا؟

بازیای زندگی که خنده داره

 


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 9:27 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

shiad roozi beresad k man bi to va to be man betavanim bemanim va az ghamhaye ham geryan nashavim shiaaaaaaaaaaaaaaaad an rooz byaiad...........

amma man montazerash nistam

va yek mokhatabe digar:

roozha migozarand talkho shirinash amma to talkhhayash ra doost dari.

cheraaaaaaaaaaaaaaaaaaa?یعنی چی؟


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 9:24 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

دنیا مثه یه خوابه برا بعضیا شیرینه و دوس ندارن بیدار شن برا بعضیا هم کابوسه..........

برا من دنیا مثه کابوسه.......

دوس دارم یکی انقد منو بزنه تا از این کابوس بیدار شم وقتی بیدار شدم دیگه تو این دنیا نباشم..........

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/11/6ساعت 1:28 صبح توسط hasti نظرات ( ) |

شب جدایی تو و آسمان همه جا پاک و بی غباره!

تو درگوشه ای تنها و آسمان در گوشه ای دیگر......

تو از آسمان چشمانت و آسمان از چشمان آسمانی اش مروارید های با ارزشی را به زمین هدیه میکنید!

چرا وقتی شما مروارید های وجودتان را از صدف بیرون میکشید و به زمین ارزانی میکنید،نغمه ی شادی آدم ها تا درون صدف مروارید های آسمان نفوذ میکند؟ زمین میخندد و شما را در خود می بلعد؟!!!!

چرا؟!!!

چرا،چرا های وجودم از اشک های دریایی آسمان بیشتر شده است؟!!!!

چرا،چرا؟

به چه علت چرا؟!!!!!!

چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 


نوشته شده در جمعه 89/10/24ساعت 5:14 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

من میخوام از روی کره ی زمین پاک شم،اما پاک کنم خرابه،سیاه میکنه. باید با یه پاک کن که از من فقط سفیدی صفحه ی روزگار باقی بمونه،پاک شم

حالا اگه کسی هست که یه همچین پاک کنی داره بیاد جلو!!!!!

 


نوشته شده در دوشنبه 89/10/6ساعت 4:11 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

سفید رنگ آرامش است، 
اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی، از فرط آرامش دیوانه می شوی. 
سیاه رنگ جدی است، 
اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی، 
از فرط ناامیدی دیوانه می شوی. 
قرمز رنگ جذاب و گرم است، 
اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی از فرط هیجان دیوانه می شوی، 
زرد رنگ زندگی است، 
اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی از فرط اضطراب دیوانه می شوی، 
اصولا اگر زیاد در اتاق بمانی دیوانه می شوی، 
زیاد هم ربطی به رنگها ندارد .پاشو برو بیرون اینقدر پای کامپیوتر نشین دیونه میشی ها

 







 





نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 7:37 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

زندگی دو حالت داره:
 
 فقط دو چیز هست که نگرانش باشی:
 این که سالمی یا مریض.
اگه سالمی، دیگه چیزی نیست که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز هست که نگرانش باشی:
این که دست آخر خوب می شی یا می میری؟
اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز هست که نگرانش باشی:
 این که بهشت می ری یا جهنم.
اگر بری بهشت، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛ ولی اگه بری جهنم، اون قدر مشغول احوال پرسی با دوستای قدیمی می شی که دیگه وقتی برای نگرانی نداری!!
 
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!


نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 7:25 عصر توسط hasti نظرات ( ) |

یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب، دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد ‌می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟

یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ‌ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه...

یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره. فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.

کارمنده می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو: آره.

کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای؟!

همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه مشمع مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟

می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!!!

.

.

.

.

.

.

دلم خنک شد



نوشته شده در چهارشنبه 89/8/19ساعت 8:15 عصر توسط hasti نظرات ( ) |


Design By : Pichak